سرای دل



دیگر نمی توان بازگشت بلعیده باتلاق ردپاهایی را که سایه ها بر پشتش سنگینی می کردند و نجواها در گوشش پچ پچ چشمانم را می بندم کودکی در ذهنم تاب می خورد چشمانم را باز می کنم جوانی با پیری الاکلنگ بازی می کند تو بی تاب صدایم می زنی من هنوز دستانم به زندگی آلوده است. ***

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

شرکت سایت سازان پایتخت psn4 نورومای مورتون نکات مربوط به طراحی سایت ، دیجیتال مارکتینگ و سئو فروشگاه اینترنتی دکوراسیون داخلی Brad خاطرات یک دختر دهه هفتادی :) Miguel معرفی ماشین های لوکس تجهیزات فروشگاهی